شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

زیبایی ها و جاذبه های ارسنجان فارس

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

سحر گاهان چه گذشت ؟!

همه گلهای زیبای بهاری و غیر بهاری از هر گونه و رنگی که دوست داری تقدیم یکایک شما دوستان و عاشقان گل و گیاه و طبیعت و محیط زیست

خطا های نوشتاری و تصویری خواسته و نا خواسته را بر ما ببخشایید !!



در واقع نمی دانم در این لحظه ، شادی یا نا شاد ،غم داری یا بی غم، با حوصله یا بی حوصله، کار داری یا بیکار ،مشغولی یا آزاد ،با هدف یا بی هدف سالم یا بیمار غصه داری یا بی غصه متفکری یا بی فکر خندانی یا گریان وسواسی هستی یا بی خیال، درد سر ، داری یا از هفت دنیا آزاد از هر گونه نگرانی ،شانس دارای یا بی اقبال، شوق دیدار در سرت یا بدون انتظار ، حس و حال خوب داری یا روزگار اندکی کسل کننده برات ، خوش خلقی یا کمی بد خلق ، دوستدار اطرافیان یا نا خواسته متنفر از نتیجه حال و احوال خویش ،سود کرده هستی یا ضرر دیده ، بقول محلی ها پیشانی سفیدی یا سیاه ، الان در موقیت روزی یا شب ، در غروبی یا در سحر گاه ، در چاشتگاهی یا نیمروز ، در نیمه شبی یا پایان شب ، سیری یا گرسنه ، اما با وجود همه موارد گذر زمان را ببین و حس کن که اینهم گذرد .وصف و الحال پگاه بهاری شاید به دلت بچسبد وآزردگی از دلت برهد و فکر و حالت جا افتد ...نمی دانم شاید تکه و گوشه ای از کلمات را بپسندی و حس و حال خوبی نصیبت کند . یا شاید که بیهوده متن را خوانده و اتلاف وقت نصیبت شده . آنهم تجربه کسب خواهد شد تا اخر عمر سراغ چنین متونی نروی ، البته به آزمونش می ارزد برای کسب تجربه . روز و روزگار بر شما خوش و ایام به کام، اگر دوست داری مث عسل

سحر گاه بهاری اردیببهشت که تازه قدم به نیمه نهاده، گذرم به مزارع جو ،گندم زار بی نهایت گسترده افتاد . تا چشم کار میکرد زمین سبز و آسمان تیره ،داشت رنگ واقعی آبی خود را باز می ستاند . غوغای مسحور کننده و شادی آور طبیعت در هم گره خورده بود . از صدای جیر جیرک ها لابلای بوته گندم ها شروع فعالیت روزانه را خبر می داد . در گوشه گوشه از زمین و آسمان کنجشکان خوش الحان آواز خوش سر میدادند . زنبور ها و زنبور کها گوشه ای از دشت گندم زار را تحت سلطه خود داشتند . موش خرما ها یا سمور ها با در هم پیچیده شدن بساط شبانه زیرکانه سر بزیر و فراری بودند .سر تیغ آفتاب خورشید جهان تاب داشت نور کمرنگ خود را از دل ابرها برخ ساکنان در وضعیت سرد و خنک زمین و آسمان می کشید . با کم نسیمی خوشه های سبک تازه شیره بسته را به رقص صبحگاهی وا میداشت . تکه های سفید و خاکستری و تیره ابرها چون دود از حریق برخاسته از یکدیگر سبقت می گرفتند و گاهی در هم می پیچیدند .غوکها و همانا غورباغه ها اخرین فریاد شبانه خود را به سر آمده می دیدند .واق واق سگهای دهکده روبه خاموشی بود و عو عو ،ناله روبهان و شغالها از پایان دوره گردی شبانه خلاص شده و در فکر خزیدن به پنا هگاه های خود بودند .پشه های گوناگون از جمله سن گندم خوار به شیره خوشه ها دل بسته بودند . پشت قرمز های کوچک و بزرگ( کفش دوزک ) بنوبه خود حمله را آغاز نموده و تک تک حشرات مضر و کوچک سر سوزنی روی خوشه ها را شکار میکردند و خوش بودند .جست و خیز بلدر چین ها پر سر و صدا از گوشه های پنهان گندم زار بگوش میرسید . از تکان خوردن دسته ای از خوشه ها می توان حدس زد که ان پایین در رطوبت کافی نزدیک به ریشه چه خبر است !مگر یگ گوش و دو گوش برای شنیدن صدها نغمه طبیعت کافی بود؟؟ هر گز هر گز ! جهت یابی شل برها مانند ماشین های کوهبری در دل جویها زمین را می شکافتند و تونل های زیر زمینی راست و مورب می کاشتند . جمعیت بزرگی از کبوتر ها در هوا به چرخش صبح گاهی مشغول بودند . مورچه ها تازه سر از لانه در اورده و سعی در پیدا کردن دانه های و تکه های چوب مغز دار و نرم انواع گیاهان بودند مگر دست خالی نزد کلونی ( مجموعه ) خود بر نگردند .

.یکی دو نوع پرنده شکاری و کلاغ سیه در آسمان مه گرفته بچشم می آمد . گویا کلاغ از ترس شکار شدن بدنبال شاهین پر میزد و جیغ و داد به راه انداخته بود . مه پخش شده در تمام افق از میانه کوهستان گرفته تا قلب دشت را یکسره پوشانده و نیمه تاریک بنظر می رسید . سایه سنگین ابرهای تند رونده بر تیرگی افق می افزود . قطرات شبنم بگونه مروارید از ساقه گندمها آویزان و با فرا رسیدن انوار خورشید خود را رها و تاب توان از دست داده روی زمین نمناک و خیس بین ساقه ها پخش میشدند . چنانچه همه قطره ها هم زمان فرو می افتادند و در یک مسیر راه می افتادند تشکیل جویباری داده و به بسوی شیب های زیر دست روانه میشدند . همه دشت را قطرات مساوی شبنم بر سرو روی همه رستنی ها یکسان مستور کرده بود .کم کم سر و کله پرونه ها رنگین بال در حد و اندازه های متفاوت بسوی گلهای زرد و سرخ و صورتی کنار مزارع پیدا شد چرخی می خوردند و بر گلی می نشستند و مرتب گل عوض می کردند .در حالیکه محو تماشای بهشت نهان و آشکار طبیعت بودم ناگهان صدای ناله پرنده فلزی با قدرت و حدت زهر خود را از بالهای چرخان بر مزارع میپاشید و بالا و پایین پر میزد و در حرکت دورانی و چرخشی طبیعت را به سکوت می کشاند . پرنده آهنی یا پهباد دفع آفات تمام جاندارهای ریز و درشت ( حشرات ) روی زمین منطقه حضورش را در هم کوبید بجز مورچگان که سر در زیر زمینی تونل خود محفوظ مانده بودند همه را پاک سوزانده و خشک و مرده بر زمین یا معلق در بین بوته های گندم آویزان و در تلاش بزای زنده ماندن می کوشیدند، اما فایده نداشت. کافی بود بوی آلودگی سموم پاشیده شده بین ساقه های سبز گندم و جو بپیچد . موجودات مضر و مفید همه را به یکباره به یغما برد و از میدان دید بدر و دور ساخت (تلف کرد ) . کفش دوز کها وارونه در حال جان کندن بودند . در حالی که اینها مفید ترین موجودات مزرعه بودند و عمل پاک سازی را بر عهده داشتند و لحظاتی بعد همه چیز تمام شد .به مانند اینکه وزش باد هم به کمک پرنده آهنین آمد و ماموریت چند دقیقه ای خود را به سر انجام رساند و با فرمان رییسش آنطر ف ها دور تر به زمین نشست . با وجود رطوبت کافی و خیسی زمین در فضای دور بر گردو خاک و پرتاب ذرات را بهوا موجب گردید . انگشت تعجب می بایست به دهان گرفت . از این اینکه دقایقی قبل همه چیز خوب و با نظم جلو میرفت و در گوشه ای از طبیعت همه چیز بر روال عادی خود پیش میرفت ، اما اکنون با تکنولوژی ( ابزار نو ) جدید و کاربرد دفع آفات روزگار موجودت زمینی و هوایی حیطه خود را به سیاهی و نیستی کشاند . باز گشتیم دوباره به سکوت شبانه و پگاه دیگر . تلاش کرده دوباره غوغای سحر گاه دیروز را ببینیم و حس و حال امروز و آن روز را بسنجیم . همه چیز سر جایش بود الا آن موجودات ریز و گوناگون که اجساد بی جانشان بر جویبار آب در حال حرکت و موج وار لابلای ساقه دست به دست میشد یا گیر می افتاد و یا با موج آهسته آب دوباره بجریان و از دید ه ها در دل گندم زار گم میشد . آآرزو ها تان بر آورده و ایام به کام شما نازنینان !


گلی از گلزار ...


کو شک نور آباد -ایذه -خوزستان- نوروز 1402



دهکده خونگ اژدر یکی از نقاط مهم تاریخی و گردشگری ایذه


تصویر بالا شرح حال مراکز تاریخی و کهن ایذه از دوره عیلامی تا قاجاری و جاذبه های طبیعی و نقاط گردشگری

کاشت دانه بلوط در مراتع کوهستانی



کوشک نور آباد -عمارت



باجول - دهدز- ایذه



اندرونی بخشی از کوشک نور آباد- سبب ویرانی این کوشک به سبب دست به دست شدن و تغییر صاحبان و مالکان ان است



حیاط بیرونی کوشک قاجاری بختیاری

oخونگ اژدر - ایذه گویا سوار بر اسب مهرداد اشکانی به دیدار شاه محلی شتافته است . ابهاماتی وجود دارد که چرا شاه ایلام در مقابل پادشاه اشکانی تعظیم نکرده است . برخی تصویر فرد عیلامی را بی ارتباط با مجسمه پیدا شده در محلات ایذه که بنام مرد پارتی گفته میشود نمی دانند . ؟؟

کاشت دانه بلوط در ارتفاعات نور آباد ایذه به اتفاق آقا حمید



مهره مار ...،؟؟

وقتی گویند فلانی مهره مار دارد یعنی چه؟می دانیم که این اصطلاح مهره مار کمیاب و شاید نایاب باشد.اما انسانهایی که کارهای سخت و دشوار را به سر انجام رساند در مورد وی چنین گویند .برای مثال گاهی فردی به هیچ عنوان حاضر به توافق در هر مورد یا معامله یا حضور در جمعی نیست وو و ...تقریبا از محالات است وی رادر مجلسی یا گرد همایی شخصی یا هر نوع دیگر که باشد حاضر گردد ،اما شخص نامبرده دیگری که قلق و استعداد خاص زبانی ،کلامی دارد ،بهر وسیله فرد بد قلق رابه اصطلاح به نرمش وامیدارد ،در این مورد میگویند فلانی مهره مار دارد وی ، فرد پر کلک و توانا در انجام کار های نسبتا نشدنی موفقیت دارد ،،،مهره مار دارد از نوع خوبش ،این کار را به فلانی بسپارید .فرد نامبرده احتمالا از استعداد ویژه، برخوردار است شاید هم زبان گیرا و تاثیر گذار دارد،فرد موثر در حیطه کاری و اجتماعی درانجام کارهای سخت و نا ممکن چه از نوع مفید و چه از نوع غیر مفید و گمراه کننده ،سالم و تندرست باشید

فوت بی مورد به ماست !؟


تمثیلی یا ضرب المثل محلی معروفی بر سر زبانهاست،یارو شیر دهنش را سوخته ،سوزانده ، فوت ، پف ، به ماست کرده !

مفهوم و معنایش اینست که فرد نامبرده از جایی دیگر ضربه بدنی مالی نصیبش شده یا از جای دیگر به او زور گفته اند از هر حیث و چون توانایی مقابله به مثل نداشته دق دلی خود را جای دیگر و بر سر فرد ضعیف تر از خویش در آورده است ،در این هنگامه فرد ستم دیده یا مظلومتر از مظلوم با آه و ناله و زاری فریاد بر آورده و می گوید شیر دهانت سوزانده به ماست فوت میکنی چرا چرا،!!؟؟


خشت از دیوار خویش مکش

عبارت یا مثل ،خشت از دیوار خویش مکش، مفهومش این است که اگر فرد یا افرادی در غیاب برادر خواهر فامیل یا حتی دوست نزدیک غیبت که همانا عمل نا شایست و نا پسند است بخود ی خود، به طعنه وی را خطاب کنند ،ای ، ای .... چرا خشت از دیوار خویشت همی می کشی= بر می کنی. نگو و نساز چنان بد گویی در غیاب دیگران که عملی بس نا خوشایند .پس هر گز خشت از دیوار خود بر مکن هر گز ،،،در واقع اگر خشتی از یک دیوار منسجم کشیده شود ،دیوار مگر نه متزلزل گردد همان مصداق بد گویی در جامعه خانوادگی و فامیلی سبب سستی در یکپارچگی و انسجام و ارتباطات خانوادگی و فامیلی گردد ،.

روز طبیعت سیزده بدر






روز طبیعت ،همانا سیزده فروردین بر همه،بویژه طبیعت دوستان شادباش باد۱۴۰۲

سال نو. سال ۱۴۰۲

با درود فراوان

سال نو ،سال ۱۴۰۲ خورشیدی بر همگان مبارک و تبریک بویژه ایرانیان سراسر گیتی .سال خوب و موفقیت آمیز برای همه بادا

گفتار مهم و آرام بخش یک پرستار درآستانه اتاق عمل

(*آغوش مادر و اتاق عمل جراحی*)

ماجرا از این قرار بود که:من به جهت نیاز به عمل تکراری سه باره با توجه به سونوگرافی های مکرر راه فراری از جراحی نداشتم با کلی آزمایش و کار های مقدمات ضروری قبل از عمل با تشکیل پروند ه صبحگاهی به اتاق ویژه قبل از عمل رسیدم

زمان عمل جراحی طبق وعده قرار بود ۸و نیم صبح باشد،اما به سبب اشکال در ارسال نتیجه ازماپش ودر ج در پرونده با سه ساعت تاخیر بکلی به نگرانی و دلهره شدید قبل از عمل دچار شدم .افکار جورواجور و ناراحت کننده بر سر واعصاب هجوم ناگهانی وارد ساخت. شاید هر فرد دیگری هم بود همین وضع را دارا بود .همه چند نفر آقا و خانم در اتاق انتظار به سمت سرنوشت خویش راهی شدند مگر ما دو نفر ،من و یک بانوی جوان با عملی پیجیده تر و بسی سخت تر.در اتاق جا ماندیم،سرانجام با اکتفا با آزمایش قبلی ما دو نفر به سمت خط قرمز بخش اتاق عمل هدایت و تحویل پرستار بعدی ب سوال های ضروری تکراری اخرین مرحله انتظار متوقف شدیم .همین جا بود که از طرز بیان کمک در مانگر و ان خانم جوان پرستار بر خود لرزیدم و گله مند شدم ،اعتراض کوتاهی و سر به زیر بفکر جراحی در افکار نا مناسب و حال بهم خور غوطه ور .در حالیکه اتاق عمل شماره ۴ اماده پذیرایی و هدایت من فرا رسید لحظه ی من را متوقف دوباره ،خطاب کرد اینبار با لحن مهربانانه تر و متین تر ،چرا که مرا درک کرده بود در چه مرحله از رفتن به سوی عمل جراحی بودم اما برای آخرین گقتارسر خود کج کرد و عینک نیمه دودی خود را تغییر مکان داد و گفت ابدا نگران نباش و نترس اینچنین گفت در کنار گوش نا شنوای من که فکر و خیالم در پی حال و هوای اتاق عمل بود .مرتب چند بار تکرار کرد پدر جان ،پدر جان من فقط با سر تصدیق کردم ،فکر نمیکردم متن سخنانش چه خواهد بود؟ .گفت همه انسانها در همه عالم هستی در دو نقطه و مکان از هر گونه بلایا و خطر کاملا در امان هستند ،تکرار میکنم این دو مکان ایمن ترین و سالمترین و بی خطر ترین اوقات زندگی تو و هر ادم و بشری در هر موقعیت را تضمین و در بر میگیرد دلیلی ندارد نگران باشی من که کنجکاو شدم ادامه متن پیام چه باشد خود دنباله ماجرا را اینطور بیان کرد "این دو نقطه مهم اول اغوش گرم و دل پذیر و آرامبخش مادر ،، اغوش مادر زیباترین عبارت در مورد مادر است .سالم ترین و امنترین و بی خطر ترین مکان عالم برای هر انسانی هست.ادامه داد شما که ان مرحله را پشت سر نهادی و در انتظار مکان دوم هم اکنون در حال ورود هستید ،همین مکان که از ان هراس و ترس دارید ،، اتاق عمل جراحی دومین مکان امن و بی خطر جانی بعد از آغوش مادر است،این مکان عاری از هر گونه آلودگی با لوازم و ابزار های زدوده شده از هر میکروب ،استر لیزه،، با انسانهایی در این اتاق که ذکر و فکر و خیالشان فقط و فقط برگرداندن سلامتی به وجود شماست ، چرا دوباره ترس و دلهره دارید ،او که نگرانی مرا از رفتن به اتاق عمل درک میکرد ،مرا متقاعد کرد که هیچ جای نگرانی نیست .با استقبال تمام خط قرمز را با راهنمایی خانم پرستار بسوی اتاق عمل مشتاقانه گذر وگام نهادم ،اخرین وداعش مجددا کلمه موفق باشید بود و در راهرو سه اتاق عمل جنب یکدیگر وارد اتاق شماره ۴ شدم پیوسته دراین فکر بودم که آیا واقعا اتاق عمل کاملا ایده آل و بی نقص است ؟در پی جستن نقطه ضعف ظاهری محل بودم بازهم افکار منفی را از خود دور کردم ،خانم پزشک جراح اصلی بنام ،،ز. حس...... ،،،با دستیاران خویش از جمله دو خانم دکتر بیهوشی و یک اقا که بعدا صدایش رامی شنیدم متخصص تزریق امپول بیحسی و از کار انداختن حس نیم تنه بود.بنظرم دو خانم دستیار دیگر دور وبر م با کلیه وسایل و میز ویژه میچر خیدند . درست یادم هست که خانم دکتر قبل از عمل قوت قلب و دلگرمی به من داد. من خواهی نخواهی بدون درد آرام گرفتم ،چشم به سقف بلند اندوختم درعین شنیدن مکالمات تیم پزشکی و صدای ابزار و گاهی خش خش روی بدن با احساس فشار متوجه شروع عمل شدم.افکار به سمت یک روز بارانی و رودخانه جاری در فضای طبیعت جنگلی رفت .تا جلب و جذب تماشای درختان سبز و قطرات باران و ریزش اب از شاخ و برک بودم و جریان اب رودخانه را در حال تماشا دنبال میکردم حدود پنجاه دقیقه گذشت .خانم پزشک پایان عمل جراحی را اعلان کرد و در کنار گوشم گفت بسلامتی تمام شد و دستیاران مشغول پانسمان و زخم بند شدند .بهر حال نکته این بود که با اضطراب و استرس سه باره یک عمل, کمترین نگرانی را با چشمان باز و گوش شنوا و هوشیاری کامل بر خود احساس کردم . هم اکنون باوجود گذشت چهار روز از ان وقایع ،پیوسته در فکر کلام آ ن خانم پرستار هستم که امید به زندگی و دور کردن فشار های روحی قبل از عمل جراحی را کمتر کرده و زندگی نوید بخش رابه بیماران هدیه میدهد .دقیقا متوجه نشدم که آن د و کلام و آن دو مکان یعنی امنیت آغوش مادر و ایمنی اتاق عملا ازابتکارات چه کسی بود ،اما هر دو نوید بخش و آرامبخش بود. با قدر دانی و سپاس از سر کارخانم پزشک ،،ز _ حس.... ،،،و تمامی عوامل درمان سلامت جامعه پزشکی سلامت باشید

نخود

نکته،درمورد نخود احتمالا چیزهایی شنیده اید ، این مطلب را هم بخوانید و بشنو ید

در بخشی از جوامع ایلی مثلی بود به این ترتیب،

معمولا افراد جامعه چه در زمان حال و زمان گذشته یک جوری از خویشان و دوستان و دور بری ها رنجیده و درقهر کامل بسر میبردند .پس از گذر زمان تغییر رویه و نظریه در ارتباط مجدد با فامیل خانواده ترک شده دادند اما طریق و راه رسم درستی در بر قراری این پیوند نداشتند ،عاقلی سررسید و راه حل مفید سر راهش قرار داد ،او که دیگر خسته و دلش برای فامیل لک زده بود از ان پیشنهاد بی ضرر استقبال کر د هر چند فکر میکرد ایا به هدف میرسد یا نه ان را مورد آزمون قرار داد .بدین ترتیب که کیسه نخودی بر گیر و در مسیر و نزدیک منزل طرف مقابل روی زمین پهن و دوباره و چند باره بریز و جمع کن با صبر و حوصله بیشتر سرانجام طرف سر و کله اش پیدا میشود و اینجاست که خوش و بش و حال و احوال پرسی از سر گرفته میشود و سلام و تعارف و میهمانی و رفت و آمد از سر گرفته میشود.همان اتلاف وقت و صبر و حوصله سبب موفقیت او گردیده است.در نتیجه دوستی ارتباط فامیلی قوی تر و بادوام تر شکل میگیرد ،آیا تا کنون این اتفاق انتظار برای شما اتفاق افتاده است یا نه ؟ این مطلب در مورد ریختن عمدی نخود و جمع اوری مجدد با صبر و حوصله ارتباط نزدیک دارد ،اگر ما در کوچه و مقابل منزل دیگران راست راست و قدم زنان و دور زدن در انتظار باشیم مردم ،ما را به دید دیگری نگاه میکنند حال اگر مشغول کاری در حال انتظار باشیم شاید تا فردا کسی نه توجه میکند نه پرسشی و از دید مزاحمت ما را نمی نگرد چه در حال برسی مثلا مشکل خودرو و چه در حال جمع اوری کیسه پاره شده نخود باشد ،شاد باشید

سان

Days

Days after days,so think about future ,Never think to sad days,be happy again in your all life
1
2
345678910
last