همه گلهای زیبای بهاری و غیر بهاری از هر گونه و رنگی که دوست داری تقدیم یکایک شما دوستان و عاشقان گل و گیاه و طبیعت و محیط زیست
خطا های نوشتاری و تصویری خواسته و نا خواسته را بر ما ببخشایید !!
در واقع نمی دانم در این لحظه ، شادی یا نا شاد ،غم داری یا بی غم، با حوصله یا بی حوصله، کار داری یا بیکار ،مشغولی یا آزاد ،با هدف یا بی هدف سالم یا بیمار غصه داری یا بی غصه متفکری یا بی فکر خندانی یا گریان وسواسی هستی یا بی خیال، درد سر ، داری یا از هفت دنیا آزاد از هر گونه نگرانی ،شانس دارای یا بی اقبال، شوق دیدار در سرت یا بدون انتظار ، حس و حال خوب داری یا روزگار اندکی کسل کننده برات ، خوش خلقی یا کمی بد خلق ، دوستدار اطرافیان یا نا خواسته متنفر از نتیجه حال و احوال خویش ،سود کرده هستی یا ضرر دیده ، بقول محلی ها پیشانی سفیدی یا سیاه ، الان در موقیت روزی یا شب ، در غروبی یا در سحر گاه ، در چاشتگاهی یا نیمروز ، در نیمه شبی یا پایان شب ، سیری یا گرسنه ، اما با وجود همه موارد گذر زمان را ببین و حس کن که اینهم گذرد .وصف و الحال پگاه بهاری شاید به دلت بچسبد وآزردگی از دلت برهد و فکر و حالت جا افتد ...نمی دانم شاید تکه و گوشه ای از کلمات را بپسندی و حس و حال خوبی نصیبت کند . یا شاید که بیهوده متن را خوانده و اتلاف وقت نصیبت شده . آنهم تجربه کسب خواهد شد تا اخر عمر سراغ چنین متونی نروی ، البته به آزمونش می ارزد برای کسب تجربه . روز و روزگار بر شما خوش و ایام به کام، اگر دوست داری مث عسل
سحر گاه بهاری اردیببهشت که تازه قدم به نیمه نهاده، گذرم به مزارع جو ،گندم زار بی نهایت گسترده افتاد . تا چشم کار میکرد زمین سبز و آسمان تیره ،داشت رنگ واقعی آبی خود را باز می ستاند . غوغای مسحور کننده و شادی آور طبیعت در هم گره خورده بود . از صدای جیر جیرک ها لابلای بوته گندم ها شروع فعالیت روزانه را خبر می داد . در گوشه گوشه از زمین و آسمان کنجشکان خوش الحان آواز خوش سر میدادند . زنبور ها و زنبور کها گوشه ای از دشت گندم زار را تحت سلطه خود داشتند . موش خرما ها یا سمور ها با در هم پیچیده شدن بساط شبانه زیرکانه سر بزیر و فراری بودند .سر تیغ آفتاب خورشید جهان تاب داشت نور کمرنگ خود را از دل ابرها برخ ساکنان در وضعیت سرد و خنک زمین و آسمان می کشید . با کم نسیمی خوشه های سبک تازه شیره بسته را به رقص صبحگاهی وا میداشت . تکه های سفید و خاکستری و تیره ابرها چون دود از حریق برخاسته از یکدیگر سبقت می گرفتند و گاهی در هم می پیچیدند .غوکها و همانا غورباغه ها اخرین فریاد شبانه خود را به سر آمده می دیدند .واق واق سگهای دهکده روبه خاموشی بود و عو عو ،ناله روبهان و شغالها از پایان دوره گردی شبانه خلاص شده و در فکر خزیدن به پنا هگاه های خود بودند .پشه های گوناگون از جمله سن گندم خوار به شیره خوشه ها دل بسته بودند . پشت قرمز های کوچک و بزرگ( کفش دوزک ) بنوبه خود حمله را آغاز نموده و تک تک حشرات مضر و کوچک سر سوزنی روی خوشه ها را شکار میکردند و خوش بودند .جست و خیز بلدر چین ها پر سر و صدا از گوشه های پنهان گندم زار بگوش میرسید . از تکان خوردن دسته ای از خوشه ها می توان حدس زد که ان پایین در رطوبت کافی نزدیک به ریشه چه خبر است !مگر یگ گوش و دو گوش برای شنیدن صدها نغمه طبیعت کافی بود؟؟ هر گز هر گز ! جهت یابی شل برها مانند ماشین های کوهبری در دل جویها زمین را می شکافتند و تونل های زیر زمینی راست و مورب می کاشتند . جمعیت بزرگی از کبوتر ها در هوا به چرخش صبح گاهی مشغول بودند . مورچه ها تازه سر از لانه در اورده و سعی در پیدا کردن دانه های و تکه های چوب مغز دار و نرم انواع گیاهان بودند مگر دست خالی نزد کلونی ( مجموعه ) خود بر نگردند .
.یکی دو نوع پرنده شکاری و کلاغ سیه در آسمان مه گرفته بچشم می آمد . گویا کلاغ از ترس شکار شدن بدنبال شاهین پر میزد و جیغ و داد به راه انداخته بود . مه پخش شده در تمام افق از میانه کوهستان گرفته تا قلب دشت را یکسره پوشانده و نیمه تاریک بنظر می رسید . سایه سنگین ابرهای تند رونده بر تیرگی افق می افزود . قطرات شبنم بگونه مروارید از ساقه گندمها آویزان و با فرا رسیدن انوار خورشید خود را رها و تاب توان از دست داده روی زمین نمناک و خیس بین ساقه ها پخش میشدند . چنانچه همه قطره ها هم زمان فرو می افتادند و در یک مسیر راه می افتادند تشکیل جویباری داده و به بسوی شیب های زیر دست روانه میشدند . همه دشت را قطرات مساوی شبنم بر سرو روی همه رستنی ها یکسان مستور کرده بود .کم کم سر و کله پرونه ها رنگین بال در حد و اندازه های متفاوت بسوی گلهای زرد و سرخ و صورتی کنار مزارع پیدا شد چرخی می خوردند و بر گلی می نشستند و مرتب گل عوض می کردند .در حالیکه محو تماشای بهشت نهان و آشکار طبیعت بودم ناگهان صدای ناله پرنده فلزی با قدرت و حدت زهر خود را از بالهای چرخان بر مزارع میپاشید و بالا و پایین پر میزد و در حرکت دورانی و چرخشی طبیعت را به سکوت می کشاند . پرنده آهنی یا پهباد دفع آفات تمام جاندارهای ریز و درشت ( حشرات ) روی زمین منطقه حضورش را در هم کوبید بجز مورچگان که سر در زیر زمینی تونل خود محفوظ مانده بودند همه را پاک سوزانده و خشک و مرده بر زمین یا معلق در بین بوته های گندم آویزان و در تلاش بزای زنده ماندن می کوشیدند، اما فایده نداشت. کافی بود بوی آلودگی سموم پاشیده شده بین ساقه های سبز گندم و جو بپیچد . موجودات مضر و مفید همه را به یکباره به یغما برد و از میدان دید بدر و دور ساخت (تلف کرد ) . کفش دوز کها وارونه در حال جان کندن بودند . در حالی که اینها مفید ترین موجودات مزرعه بودند و عمل پاک سازی را بر عهده داشتند و لحظاتی بعد همه چیز تمام شد .به مانند اینکه وزش باد هم به کمک پرنده آهنین آمد و ماموریت چند دقیقه ای خود را به سر انجام رساند و با فرمان رییسش آنطر ف ها دور تر به زمین نشست . با وجود رطوبت کافی و خیسی زمین در فضای دور بر گردو خاک و پرتاب ذرات را بهوا موجب گردید . انگشت تعجب می بایست به دهان گرفت . از این اینکه دقایقی قبل همه چیز خوب و با نظم جلو میرفت و در گوشه ای از طبیعت همه چیز بر روال عادی خود پیش میرفت ، اما اکنون با تکنولوژی ( ابزار نو ) جدید و کاربرد دفع آفات روزگار موجودت زمینی و هوایی حیطه خود را به سیاهی و نیستی کشاند . باز گشتیم دوباره به سکوت شبانه و پگاه دیگر . تلاش کرده دوباره غوغای سحر گاه دیروز را ببینیم و حس و حال امروز و آن روز را بسنجیم . همه چیز سر جایش بود الا آن موجودات ریز و گوناگون که اجساد بی جانشان بر جویبار آب در حال حرکت و موج وار لابلای ساقه دست به دست میشد یا گیر می افتاد و یا با موج آهسته آب دوباره بجریان و از دید ه ها در دل گندم زار گم میشد . آآرزو ها تان بر آورده و ایام به کام شما نازنینان !
گلی از گلزار ...