ماجرای میراث پدر جد
قسمت دوم
مرد مسن و سالخورده دوم به میدان آمد با پیام ویژه آن جوان خوش فکر و عاقبت اندیش. بالحنی ارام و مودبانه از او سوال کرد آیا شما اطلاع دارید یکی از مردان ایل در گذشته اینجا در این محل فوت و به خاک سپرده شده، از بستگان این دو میهمان بوده اند و نیاز مند انحصار وراثت مرحوم هستند ؟ مرد با تکان دادن سر در حضور دیگران و ان فرد اول که احتمالا مسن تر از این دومی میزد با حالتی غم و اندوه و دست بر زانو کوبیدن چنین سخن اغاز کرد .سحر گاه یک روز پاییزی صدای داد و شیون از دشت بهوا بر خاست . برخی ما اهالی را بدانجا کشاند . متوجه شدیم مردی بزرگ خاندان در همان اوقات صبحگاهی فوت کرده است . تعدادی به کمک شتافتیم. بلافاصله گفت بلی بلی بلی سه بار این عبارت خوش مژده را با صدای بلند تکرار کرد . بلی پدرم گفت که ..... صدایش از ناتوانی جسمش خبر میداد و قطع و وصل میشد . ادامه داد بلی من از قول پدرم ، که می گفت: او فردی با اسم و رسم و هم نشین کلانتر بود و تمام امر و نهی بخشی از ایل به آن مرحوم خوش نام محول شده بود . بار ها در پاییز گذر ایل از ما برنج و سایر مایحتاج خریداری میکرد و یگانه شبی هم به میهمانی منزل ما بود پسرم . فرد خوش نامی بود و دارای مال و منال ......ناتوانی جسمی او مانع از ادامه گفتارش شد . بلافاصله جوان شوراگفت، همین برای ما و ایشان کفایت میکند. فورا از درون کیف چرمی خود قلم و کاغذی بیرون کشید متنی را خلاصه و کوتا نگارش کرد که تا حدودی برای خواسته ما و سفارش ان وکیل مربوطه و سر انجام مراحل قانونی دیگر هموار تر میشد . ما گویی قند در دلمان اب میشد . بالاخره اگر خواست خداوند باشد طبق گفتار قدیمی تر ها می گفتند شاهد از غیب ظاهر شد .در پایان متن کوتاه را اینچنین نگارش کرد .
به نام خدا
حاجی ......ع ..... از ایل ........ سالها قبل در حوالی این روستا فوت کرده و هم در این روستا مدفون است مهر و امضا کرد تا کید کرد که باید به امضا و تایید دیگر سالخوردگان برسد حتما حتما .دوباره ما را دچار چالش امضاهای دیگر کرد . نامه بر سر انگشت گرفته بسوی مرحله نهایی تایید این و ان ، این در و آن در ، این کوچه و ان کوچه و محل های استراحت بزرگان روانه شدیم از مهمترین،بزرگ مرد ترین و سالخورده ترین افرادروستا کم کم در میدان کوچک دور هم جمع بودند . نامه را تقدیم کردیم محل امضا را با انگشت اشاره کردیم و با دست دیگر خودکار را تعارف تا شاید امضا شود . پیر زنی از درون دالان بغلی سر بر آورد که نکنی اینکار را ، امضا نه نه . ضرر دارد معصیت دارد . خوب نیست . مرد هم با انگشت لرزان و دستی لرزانتر خطی منحنی کشید و تنها نام خود را طوری حک کرد که حدود یک چهارم صفحه را پر کرد آنهم کج و کوله و نا میزان . از حق نمیتوان گذشت . این فرد اولین نفری بود که ما مواجهه شدیم و مورد را مطرح اما از تایید خوداری کرده بود .بازم انکار میکرد تا مهر شورا را دید چنان اعتراف کرد که مرحوم پدرم این فرد اسم و رسم دار چنونی را خودش تعریف کرد با همین دستها مراحل دفن و کفن او را ادر آرامستان همین روستا انجام دادم . خدا بخیر بگذرد دم صبحی صدای هیاهو و گریه و زاری حوالی دهکده از سمت ایل تازه به زمین ریخته و در حال کوچ دوباره به هوا خاست . بر وو بیایی بود که نگوو نپرس. سواران برای خرید لوازم مورد نیاز امد و شد داشتند . من خویشتن شاهد بودم که ان مرد بزرگوار و رییس قبیله بدرد طبیعی و ناگهانی فوت کرد همه دور او حلقه زدند و من به کمک انها شتافتم . در تمام مراحل فوت و دفن وی حضور داشتم تا دست آخر قرار بود به قیمت چند بز یا گوسفند بذل و بخشش کنند از طرف بازماندگان .یعنی بدون در خواست من دست مزد دهند .اما بکلی فراموش شد و ایل فردای آن روز بکلی از جا کنده شد و سراسر دشت سکوت بیاد ماندنی فراگیر شد . بعد من با احتیاط به او گفتم ( او فردی بود که در اولین برخورد با وی روبرو شدیم و مورد خاص را مطرح کرده بودیم )پس چرا بار اول از این موضوع سر باز زدید و انکار کردید ؟او هم تابی در گردن انداخت با کمال شرمندگی سخنانی گفت که همه متعجب و حیران گشتند .نمی دانم دنبال درد سر و گرفتاری روز مره ابدا نبودم گرچه نزد وجدان خویش گرفتار و خجل بودم اماخواست خدا بود که مهر و تایید شورا به همه مشکلات و سوالات و خود خوری ها پاسخ مناسب داد تا قیام قیامت من و تعدادی دیگر از مطلعین و معتمدین محلی دچار عذاب و جدان نگردیم . بهر حال تا این لحظه موضوع حل شد ما جمعا هم طلب بخشش داریم . بعد از حل مشکل خیلی ها زبان باز کردند و داستان را تکه پاره زمزمه کردند . این درحالی بود که در نگاه نخست نه دیده و نه شنیده بودند . ما را ببخشید واقعا ، بلی چنین بود که داستان و حکایت میراث جد بزرگوار، صرف نظر از مسایل مادی این مورد ( مشکلات انحصار وراثت )ماهیت وهویت وی (پدر جد بزرگوار )کشف و تایید شد . تا حکایت بعدی سالم و بر قرار باشید.
این داستان بر اساس واقعیت نگارش و تنظیم شده است !!!